طرح آغوش تو ای دوست، معما دارد !!
اینکه تنها، به اندازه ی من، جا دارد
اینکه لبخند تو را، بوسه ی من می شکند
اینکه موی من و دستان تو معنا دارد
یک شب از مهر، مرا مهلت بودن بسپار
تا ببینی غزلم با تو سخن ها دارد
نوبهار است و شبانگاه اگر کوتاه است
شب من با تن تو معنی یلدا دارد
قصه های تب پنهان مرا می شنوی
چشم های تو، مرا، قصد مدارا دارد
آه، امروزم اگر رفت، و دیروزم.... هیچ
لب من با لب تو صحبت فردا دارد
من جهان را همه آیینه ی چشمت دیدم
مثل ابری که نظر بر دل دریا دارد
باز باران پر از خاطره ای می بارد
لحظه هایم عطش خشکی صحرا دارد
من بیابانم و تو از دل باران خزان
وَه که روییدنِ من از تو تماشا دارد
چشم های تو مرا می شکفد... می بینی؟!!
چه غریبانه دلم با تو تمنا دارد....
اینکه آغوش تو اندازه ی من، وا شده است
چه کسی دید، که آغوش تو، من را دارد...؟؟؟!!!!
عاطفه جولانی /سیمرغ
دیگر اشعار : عاطفه جولانی
نویسنده : علیرضا بابایی